جدول جو
جدول جو

معنی تطهیر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تطهیر شدن
پاک شدن، طاهر شدن، تطهیر یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لَ قِ قِ کَدَ)
خلو. خالی شدن. خواء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز من چون به ایشان رسید آگهی
از آواز من مغزشان شد تهی.
فردوسی.
کنون تخت گشتاسب شد زو تهی
بپیچد ز دیهیم شاهنشهی.
فردوسی.
سر نامداران تهی شد ز جنگ
ز تنگی نبد روزگار درنگ.
فردوسی.
ترکش عمرش تهی شد، عمر رفت
از دویدن در شکار سایه تفت.
مولوی.
که خزانه تهی شود و چشم طامع پر گردد. (مجالس سعدی ص 20).
فرومایگی کردم و ابلهی
که این پرنگشت و نشد آن تهی.
سعدس (بوستان).
چو عالم شدن خواهد از ما تهی
گدائی بسی به ز شاهنشهی.
حافظ.
پیمانۀ هر که پر شود خواهد مرد
پیمانۀ من چو شد تهی می میرم.
؟ (از انجمن آرا).
، بی نصیب شدن. عاری شدن. محروم شدن:
ز افسر سر تو از آن شدتهی
که نه مغز بودت نه رای بهی.
فردوسی.
فلک ستاره فروبرد و خور ز نور تهی شد
زمانه مایه زیان کرد و خود ز سود برآمد.
خاقانی.
رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ کَ دَ)
نامی شدن. مشهور شدن:
علی آن یافت ز تشریف که در روز غدیر
شد چو خورشید درخشنده در آفاق شهیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ دَ / نَنْ دَ)
غسل دادن. پاک کردن. آب کشیدن:
بس که آلودۀ عصیان شده دل تا محشر
دامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر.
علی خراسانی (از آنندراج).
و رجوع به تطهیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نِ وِ تَ / نَنْ وِ تَ)
پاک کردن. شستن، ختنه کردن: مثال داد تا کوشک کهن محمودی زاولی بیاراستند تا از امیران، فرزندان چند تن تطهیر کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366). و رجوع به تطهیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطهیر کردن
تصویر تطهیر کردن
پاک کردنپاکیزه ساختن شستن
فرهنگ لغت هوشیار
طاهر کردن، نجاست زدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن، غسل کردن، حلال کردن، ختنه کردن، گناه زدایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفسیرشدن، استنباط شدن، به حقیقت پیوستن، محقق شدن (رویا، خواب) ، تعبیر رفتن، خواب گزاردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
لتتبخّر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
Evaporate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
s'évaporer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
evaporar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
kugeuka mvuke
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
испаряться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
verdampfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
випаровуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
parować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
بخارات بننا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
বাষ্পীভূত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
buharlaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
evaporare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
증발하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
蒸発する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
להתאדות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
蒸发
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
menguap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
ระเหย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
verdampen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
evaporar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تبخیر شدن
تصویر تبخیر شدن
वाष्पित होना
دیکشنری فارسی به هندی